جدول جو
جدول جو

معنی بی دشمن - جستجوی لغت در جدول جو

بی دشمن
(دُ مَ)
که دشمن و خصم ندارد. که بر کین کسی نیست یا بر کین او کسی نیست:
یکی مرد بی دشمنم پارسی
همان باردارم شتروار سی.
فردوسی.
رجوع به دشمن شود، رسوایی:
گر بپوشیمش ز بنده پروری
تو چرا بی رویی از حد می بری.
مولوی.
، بی توجهی. (غیاث) (آنندراج) :
این است جفا که زود بگذشتی
از بی رویی چو روی ما دیدی.
عطار.
، بیرونقی. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی دین
تصویر بی دین
آنکه دین ندارد، لامذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی درمان
تصویر بی درمان
درد و مرضی که دوا نداشته باشد و قابل معالجه نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نشان
تصویر بی نشان
بی علامت، بی اثر، کسی که نام و نشانی از او در دست نیست، گمنام
فرهنگ فارسی عمید
(حِ مَ)
بی ترس. بی واهمه. بی ملاحظه:
هر کسی را که مظلمتی است بباید آمد و بی حشمت سخن خویش گفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 36). گفت به از این میخواهم بی حشمت نصیحت باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 61). تو مردی که جز راست نگویی و غیر صلاح نجویی در این کار چه بینی بی حشمت بازگوی. (تاریخ بیهقی چ ادیب)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
که دشمن است اما در دشمنی ورزیدن مصر نیست: بنده را خوشتر آن آید که آن نواحی را به کاکو داده شود که هر چند نیم دشمن است از وی انصاف توان ستد. (تاریخ بیهقی ص 264). پسران علی تکین ما را نیم دشمنی باشند بی علتی در میان بهتر که دشمن تمام باشند. (تاریخ بیهقی ص 505)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
که دشمن شوهر باشد. زن که خصم شوهر باشد. ناشزه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر دشمن
تصویر پر دشمن
پر از دشمن پر از اعدا: (سراسر همه کوه پر دشمن است در دژ پر از نیزه و جوشن است. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نشان
تصویر بی نشان
بدون علامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دشتان
تصویر بی دشتان
آئسه
فرهنگ واژه فارسی سره
بی چاره، درمان ناپذیر، شفاناپذیر، به ناشدنی، علاج ناپذیر، غیر قابل علاج
متضاد: درمان پذیر، علاج پذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
بدون صوفٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
Hairlessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
calvitie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کسی که دندان نداشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
قرار دادن، گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
облысение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
kel olmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
گنجا پن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
গঞ্জাতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
utupu wa nywele
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
脱毛
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
대머리
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
Haarausfall
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
קִרְחוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
गंजापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
kebotakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
kaalheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
calvicie
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
calvizie
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
calvície
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
秃头
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
łysienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
облисіння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی پشمی
تصویر بی پشمی
ผมร่วง
دیکشنری فارسی به تایلندی